حکمرانی اساساً به معنای اعمال قدرت حاکمیت بر جامعه است

عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن کریم گفت: حکمرانی اساساً به معنای اعمال قدرت حاکمیت بر جامعه است و تعریف ساده‌ای از آن می‌گوید که این فرآیند شامل قاعده‌گذاری، اجرای آن قواعد، نظارت، و جمع‌آوری بازخوردها است.

حجت‌الاسلام والمسلمین سعید بهمنی، عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن کریم، وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم طی ارائه‌ای در سلسله نشست‌های مدرسه حکمرانی اسلامی که در پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن برگزار شد، به مبحث «تأثیر نظریه مفاهیم بنیادین قرآن بر حکمرانی اسلامی» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید؛

تأثیر نظریه مفاهیم بنیادین قرآن بر حکمرانی، به‌ویژه در حوزه قانون‌گذاری و به‌طور خاص قانون اساسی، بحثی عمیق و تأمل‌برانگیز است که در این زمینه لازم است ابتدا به بازخوانی دقیق قانون اساسی بپردازیم تا بتوانیم ارتباط میان این نظریه و ساختار‌های حقوقی کشور را روشن کنیم. 

شایان ذکر است که قانون اساسی ایران ازجمله بهترین قوانین اساسی موجود در جهان محسوب می‌شود و تدوین‌کنندگان آن، با پشتوانه‌ای از دانش و تقوا، تلاش کردند تا این قانون بتواند اهداف والای اسلام و قرآن را به نحو بهینه و جامع تحقق بخشد. 

بااین‌حال، باید توجه داشت که هر قانون بشری، از جمله قانون اساسی، همچنان محصول انسانی است و می‌تواند نواقصی داشته باشد و به همین دلیل، بازخوانی انتقادی و پیشنهاد برای ارتقای آن بر پایه اهداف اسلامی و مبانی نظری قرآنی، امری ضروری به نظر می‌رسد و این بازخوانی می‌تواند نقطه شروعی برای بازنویسی یا اصلاح احتمالی در آینده باشد.

نظریه مفاهیم بنیادین قرآن که گاهی با عنوان هستی‌های بنیادین نیز شناخته می‌شود، بر این باور است که قرآن کریم مفاهیمی ارائه می‌دهد که در ارتباط مستقیم با واقعیت‌های جهان هستی هستند. این مفاهیم صرفاً ذهنی یا خیالی نیستند، بلکه مبتنی بر حقیقت‌های عینی و هستی‌شناختی منظور در عالم ثبوت‌اند. بنابراین، قرآن تنها یک متن دینی یا ادبی نیست، بلکه مرجعی برای شناخت عمیق ساختار‌های وجودی به شمار می‌رود.

این نظریه تأکید دارد که تمامی هستی‌ها، اعم از جهان‌های بی‌جان، جانداران (واحد‌های زیستی) یا کنش‌های انسانی، بر اساس هستی‌های بنیادینی تنظیم شده‌اند که خالق هستی آن‌ها را برقرار ساخته است.

اگر بخواهیم مثال‌هایی از دیگر علوم بیاوریم، می‌توان از نظریه ذرات بنیادین در فیزیک نام برد که کشف رفتار این ذرات را کلید فهم اجزای جهان می‌داند، یا سلول‌های بنیادی در زیست‌شناسی که پایه‌ای برای شکل‌گیری اعضا و توده‌های زیستی هستند.

آموزه‌های قرآنی در جهت هدایت انسان به سوی نظام ایمانی تنظیم شده است

در حوزه انسان‌شناسی و کنش‌های انسانی، نظریه مفاهیم بنیادین به اراده و اختیار انسان توجه ویژه‌ای دارد. بدین معنا که کنش‌های ارادی انسان، همچون ایمان و کفر، بنیادی‌ترین نقاط آغازین برای سایر رفتار‌ها و مسیر‌های زندگی محسوب می‌شوند. قرآن کریم به تفصیل درباره این دوگانه سخن گفته است. هدف اصلی قرآن تولید ایمان و تقویت آن در افراد از یک سو، و بازدارندگی از مسیر کفر از سوی دیگر است. سراسر آموزه‌های قرآنی در جهت هدایت انسان به سوی نظام ایمانی مطلوب و جلوگیری از انحراف به سمت کفر تنظیم شده‌اند.

این نظریه همچنین دارای یک جنبه روش‌شناختی است. تا جایی که بررسی شده، تمامی نظریه‌ها بر پایه تعدادی مفهوم کلیدی شکل گرفته‌اند. این مفاهیم کلیدی یا همان اصطلاحات بنیادین نقش راهنما در تبیین و توسعه نظریات دارند. نظریه مفاهیم بنیادین قرآن نیز از این قاعده مستثنی نیست. 

به طور خلاصه، نظریه مفاهیم بنیادین می‌کوشد هستی‌شناسی قرآن را با تأکید بر ساختار‌های اصلی آن توضیح دهد و ارتباط آن را با سایر عرصه‌ها مثل حقوق، سیاست و جامعه روشن سازد. این نگاه می‌تواند گام مهمی برای بازنگری در قوانین موجود و حرکت به سمت تقنین بر پایه مفاهیم قرآنی باشد.

تمام این بحث‌ها در نهایت درباره یک موضوع کلیدی است؛ کشف و توضیح حقیقت واحدی که زیربنای تمام پدیده‌ها و نظریات است. هر نظریه‌ای، با تمامی جزئیاتش، در نهایت حول یک مفهوم بنیادین شکل می‌گیرد. به عنوان مثال، نظریه تکامل داروین که تقریباً همه با آن آشنا هستند، از مطالعه حدود ۵۰۰ هزار فسیل شکل گرفته است. داروین تمام این داده‌ها را تحت یک مفهوم واحد به نام تکامل جمع‌بندی می‌کند و بدین‌ترتیب تغییرات زیستی را بر پایه این مفهوم توضیح می‌دهد.

به همین شیوه، نظریاتی نظیر زمین مرکزی یا خورشید مرکزی هم هر کدام مبتنی بر یک محور اصلی هستند. نظریه زمین مرکزی همه اجرام آسمانی را به زمین مرتبط می‌داند، در حالی که نظریه کوپرنیک با محوریت خورشید، تمامی تعاملات کیهانی را در نسبت با آن تعریف می‌کند. این اصل شامل علوم انسانی نیز می‌شود؛ هر نظریه در این حوزه نیز به یک مفهوم اساسی متکی است که بنیان آن را شکل می‌دهد.

اگر بتوانیم مفاهیم بنیادین قرآن را کشف کنیم، همانند کشف یک نظریه کلان عمل کرده‌ایم. چنین رویکردی ما را قادر می‌کند تا این مفاهیم را آزمون کنیم، همان‌طور که داروین با مشاهده گسترده و علمی به نتیجه رسید. قرآن به عنوان یک متن غنی از مفاهیم بنیادین تلقی می‌شود که قدرت صورت‌بندی نظریات و تنظیم ساختار‌های فلسفی و علمی را دارد. بنابراین، وقتی این مفاهیم را شناسایی کنیم و به طور اصولی در برنامه‌ریزی‌های راهبردی مورد استفاده قرار دهیم، می‌توانیم اهداف روشن و استوارتری برای حرکت به سوی آینده ترسیم کنیم.

حکمرانی اساساً به معنای اعمال قدرت حاکمیت بر جامعه است

در بخش حکمرانی نیز مسائل مشابهی وجود دارد. حکمرانی اساساً به معنای اعمال قدرت حاکمیت بر جامعه است و تعریف ساده‌ای از آن می‌گوید که این فرایند شامل قاعده‌گذاری، اجرای آن قواعد، نظارت و جمع‌آوری بازخوردهاست؛ همه اینها با هدف رسیدن به مقاصد مشترک در چارچوب ارزش‌ها و هنجار‌ها اجرا می‌شود. حتی حاکمان مستبد نیز ناخواسته نوعی قاعده‌گذاری می‌کنند، چراکه اساس اعمال قدرت همین قواعد است.

قانون اساسی هر کشور به عنوان مستحکم‌ترین پایه قاعده‌گذاری باید پیوسته مورد بازخوانی و ارتقا قرار گیرد. این بازخوانی باید بر اساس همان مبانی اولیه‌ای باشد که قانون‌گذاران نخست از آن پیروی کرده‌اند. در ایران نیز قانون اساسی یکی از بهترین نمونه‌ها در مقایسه با قوانین مشابه در جهان است، اما همچنان بایسته بازبینی با نگاه دقیق‌تر است.

برای اجرا و بازبینی قانون اساسی، توجه به مفاهیم بنیادینی که ایمان و کفر را به عنوان بنیادی‌ترین مؤلفه‌های هستی انسانی تعریف می‌کنند، می‌تواند نقشی تعیین‌کننده داشته باشد. بررسی قانون اساسی و بازخوانی رفتار آن با مقوله ایمان نشان می‌دهد که ما تا چه اندازه در ارتقای ساختار‌های اجتماعی و دینی موفق بوده‌ایم. برای مثال، مقدمه قانون اساسی ایران از انقلاب اسلامی سخن می‌گوید و ایمان را همراه با جوانان انقلابی، کلید شکل‌گیری این تحول می‌داند. استفاده از واژه‌هایی مانند «جوان با ایمان» نشان‌دهنده اهمیت باور‌های دینی در پیش‌برد نهضت ملی بوده است؛ مفاهیمی که در سراسر تاریخ انقلاب به چشم می‌خورند و نقش اصلی خود را ایفا کرده‌اند.

انقلاب اسلامی ایران بر پایه ایمان و اعتقادی بنا شده است

انقلاب اسلامی ایران بر پایه ایمان و اعتقادی بنا شد که خون صد‌ها زن و مرد جوان و مؤمن آن را تداوم بخشید. در این بستر، ایمان به‌عنوان یک امر پیشینی مطرح شده است، امری که زیربنای شکل‌گیری این حرکت عظیم بوده و وحدت، قاطعیت رهبری و مقاومت ملت را تقویت کرده است. در مجموع، بررسی موارد مختلف در قانون اساسی نشان می‌دهد که ایمان نه تنها زیربنای تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران بوده بلکه محور اصلی اداره آن نیز محسوب می‌شود. نظریه‌های مرتبط نیز ایمان را به‌عنوان بنیادی‌ترین کنش انسانی معرفی می‌کنند؛ کنشی که هدف آن تحقق ارزش‌های ایمانی و مبارزه با کفر است. بنابراین، نظامی که بر اساس ایمان بنا شده، باید برای گسترش ایمان و جلوگیری از کفر سیاست‌گذاری کند.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به صورت صریح و مستقیم به موضوع تولید، تثبیت و گسترش ایمان اشاره‌ای نکرده است و این امر جای تأمل جدی دارد. در این چارچوب، نقش و جایگاه نهاد‌های دینی نیز به شکل مشخصی در قانون اساسی دیده نمی‌شود. نهادی مانند دفتر تبلیغات اسلامی یا سازمان تبلیغات اسلامی که وظیفه ترویج دین را بر عهده دارند، در چارچوب قانونی هیچ جایگاه تعریف‌شده‌ای ندارند. این مسئله سؤالاتی را درباره وظایف دولت و نظام اسلامی در قبال تولید و تقویت ایمان در جامعه و حتی سطح بین‌المللی ایجاد می‌کند. به عبارتی، اینکه نظام اسلامی به چه صورت باید به گسترش ایمان عمل کند، نه در سطح داخلی و نه در عرصه بین‌المللی مشخص نشده است.

این در حالی است که در آموزه‌های دینی، ایمان به عنوان یکی از بنیادین‌ترین ویژگی‌های انسانی مورد تأکید قرار گرفته است. برای نمونه، قرآن کریم بار‌ها از اهمیت ایمان یاد کرده است؛ همچون آیه‌ای که می‌فرماید: “رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا”. در این آیه مفهوم ایمان به عنوان عنصری محوری معرفی شده که همه دیگر مفاهیم را می‌توان ذیل آن تعریف کرد. 

در وضعیت کنونی قانون اساسی، توجه کافی به اینکه نظام اسلامی بدهکار تولید و تثبیت ایمان باشد، دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد ساختار قانونی بیشتر بر قدرت مادی و سخت تمرکز کرده تا بر تقویت معنوی و ایمان. این نگاه ممکن است دلیل واگرایی کنونی نسبت به ارزش‌های اعتقادی و افزایش برخی مظاهر کفر در جامعه باشد. 

مفاهیم دینی مانند ایمان و کفر نه تنها بنیان‌های اعتقادی را شکل می‌دهند، بلکه به شکل مستقیم بر قدرت و انسجام اجتماعی نیز تأثیرگذار هستند، چرا که قدرت واقعی با وابستگی به ایمان تقویت می‌شود. آیاتی مانند وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ تأکید می‌کنند که برتری و قدرت جوامع ارتباط مستقیمی با ایمان دارد.

البته برخی مفسران ممکن است شرط إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ را اضافی بدانند، اما دقیق‌تر که نگاه کنیم، این شرط اساس قدرت‌بخشی معرفی می‌شود. اگر فلسفه قوانین نظام اسلامی بر این محور استوار بود که تقویت ایمان زیربنای قدرت است، طبیعتاً باید این موضوع به صورت صریح در قانون اساسی بازتاب داده می‌شد.

کمبود تمرکز بر تولید و تقویت ایمان در قوانین یکی از معضلات جدی است

کمبود تمرکز بر تولید و تقویت ایمان در قوانین یکی از معضلات جدی است که ممکن است موجب گسترش کفر و ضعف اجتماعی شود. همچنین رهبری نیز در سال‌های اخیر بار‌ها نگرانی خود را نسبت به وضعیت تبلیغات دینی بیان کرده‌اند و این نگران‌کننده است که ساختار‌های موجود برای تبلیغ دین و حمایت از نهاد‌های دینی ظرفیت لازم را در نظر نگرفته‌اند. با توجه به گستردگی جغرافیایی و جمعیتی کشور، بازنگری در این رویکرد‌ها ضروری به نظر می‌رسد تا بتوان پایه‌های اعتقادی جامعه را تقویت کرد.

اگر چندین برابر کاری که اکنون انجام می‌دهیم تلاش کنیم، به نظر نمی‌رسد که ظرفیت مورد نظر پر شود. دلیل این مسئله چیست؟ چرا این رشد اتفاق نیفتاده است؟ وقتی قانون اساسی در مورد یک موضوع سکوت می‌کند، طبیعی است که نه نگاه نهادی شکل می‌گیرد و نه نهاد مشخصی برای تحقق آن موضوع به وجود می‌آید. به خصوص در زمینه‌ای که تبلیغ به عنوان یک امر مهم و محوری معرفی می‌شود، این کاستی به وضوح دیده می‌شود. متأسفانه حتی در حوزه‌های علمیه نیز چنین نگاهی وجود دارد؛ انگار نگارش قوانین در این حوزه کمتر به اهمیت تبلیغ پرداخته است.

رهبر معظم انقلاب نیز به این مسئله اشاره کرده‌اند که نگاه رایج در حوزه‌های علمیه امروز، تبلیغ را در مرتبه دوم اهمیت قرار می‌دهد. در حالی که مسائل دیگری، چون مقدمات علمی و مقامات پژوهشی، در اولویت قرار گرفته‌اند. این در حالی است که ما باید از این نگاه عبور کنیم و تبلیغ را در مرتبه اول قرار دهیم. اگر تبلیغ اولویت دارد، باید در قانون اساسی نیز بازتاب پیدا کند. تحقق دین خدا و اهداف مرتبط با آن برای مردم، بدون تبلیغ امکان‌پذیر نیست. همین اهمیت در قرآن کریم برجسته شده است؛ جایی که رسالت پیامبران ۱۱ بار تنها در قالب تبلیغ تعریف شده است.

با این حال، نه در قانون اساسی و نه در جریان‌های جاری حوزه‌های علمیه به این موضوع توجه جدی نشده است. جایگاه تبلیغ حتی به وضوح هم‌سطح اولویت‌های دیگر تعریف نشده و اگر خوش‌بینانه نگاه کنیم، شاید در مرتبه دوم هم قرار نگیرد. گاهی احساس می‌شود که تبلیغ حتی در مرتبه سوم هم جایگاهی ندارد. این موضوع تنها به حوزه داخلی محدود نمی‌شود؛ بلکه در سیاست خارجی و مناسبات بین‌المللی نیز گسترش ایمان و تبلیغ دین به عنوان هدف اصلی برنامه‌ریزی نشده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.