حکمرانی علمی جامعه را به سوی همگرایی و اتحاد سوق میدهد
دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: حکمرانی علمی جامعه را به سوی همگرایی، اتحاد و انسجام سوق میدهد و از گسستهای اجتماعی جلوگیری میکند.
سیدعلیرضا واسعی، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در ادامه سلسله نشستهای مدرسه حکمرانی که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد، به ارائه موضوع «حکمرانی علم در رویکرد علوی» پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید؛
در دوران معاصر، موضوع حکمرانی به یکی از محورهای اصلی در گفتمان نخبگان تبدیل شده است و افراد و نهادهای بسیاری به این مبحث توجه نشان دادهاند و به نظر میرسد دو عامل اساسی موجب شکلگیری چنین دغدغهای شده باشد.
اول، وضعیت سیاستگذاری و مدیریت کلان است که فاصله چشمگیری با آنچه مطلوب و مورد انتظار است، دارد که این شکاف موجب میشود بسیاری از افراد به بررسی و تعامل پیرامون این مسئله بپردازند تا ریشه مشکلات شناسایی شود. دوم، ضرورت ورود دغدغهمندان به این عرصه و تلاش برای اصلاح آن است.
در چنین شرایطی، طبیعی است که از سوی مردم واکنشهایی نظیر اعتراض، شورش یا انتقاد سر بزند؛ چراکه تودههای جامعه معمولاً تصور میکنند با این اقدامات میتوانند به اهداف خود دست یابند. اما نخبگان جامعه به جای شیوههای احساسی، در پی ارائه نظریهها و کشف مبانی فلسفی برای حل مشکلات هستند تا نقشی موثر در زمینه حکمرانی ایفا کنند.
حکمرانی به مسئلهای حیاتی و نیازمند بررسی عمیق تبدیل شده است
امروزه حکمرانی، چه در سطح داخلی و چه در سطح جهانی، به مسئلهای حیاتی و نیازمند بررسی عمیق تبدیل شده است. اساساً هنگامی که مشکلی پدیدار میشود، اهل تحقیق تلاش میکنند تا برای آن پاسخ و راهحل ارائه دهند. مسئله حکمرانی نیز از این قاعده مستثنی نیست و نیازمند واکاوی علمی و عالمانهای است که بتواند گره از چالشها باز کند و جامعه را از موقعیت بغرنج فعلی خارج سازد.
به نظر میرسد یکی از مسیرهای مؤثر در یافتن راهحل برای این معضل، بازگشت به سیره پیشوایان معصوم باشد. بررسی حکمرانی در دوران ائمه، خصوصاً دوران خلافت کوتاه، اما پرمعنای امام علی(ع)، فرصتی ارزشمند برای استخراج درسها و تجربیات مدیریتی فراهم میکند و دوران پنجساله خلافت ایشان منبع غنی از رویکردهای متمایز در عرصه حکمرانی است که نه تنها از دیگر امامان، بلکه حتی از مفاهیم مشابه دیگر اندیشمندان متفاوت است.
پیش از ورود به تبیین رویکرد شخصیام درباره حکمرانی علم، لازم است ابتدا تعاریف مختلفی که طی زمان برای این مفهوم مطرح شده، بررسی شود. برخی دیدگاههایی را که پیشتر توسط دیگر صاحبنظران ارائه شده است اشاره خواهم کرد، اما تمرکز اصلی من بر سه معنایی است که خودم برای تمایز بین جنبههای مختلف حکمرانی علم ابداع کردهام.
نخستین معنا «حکمرانی بر علم» است؛ رویکردی که از دیرباز مورد توجه حاکمان، عالمان و شخصیتهای برجسته تاریخی بوده است. علم در این زمینه به معنای روشها، اصول و قواعدی است که به کشف دانش کمک میکند؛ همچنین شامل ساختارها و تجهیزات مرتبط با پژوهشها و آموزش علم نیز میشود. هدف این رویکرد نه تنها توسعه علم و آموزش آن، بلکه هدایت فعالان علمی به سمتی است که با اهداف سیاسی و حاکمیتی همسو باشد.
این نوع حکمرانی سابقهای طولانی دارد؛ چراکه همواره حاکمان برای تحقق اهداف خود نیازمند نزدیکی به نهاد علم بودهاند. به همین دلیل همواره تلاش کردهاند بر این نهاد نظارت داشته باشند، آن را جهتدهی کنند یا حتی برای مشروعیتبخشی به اقدامات یا سیاستهای خود از آن بهره گیرند. دخالت حاکمان در حوزه علم با هدف مهار، کنترل یا همراستایی نهاد علم با خواستهها و منافع آنان صورت گرفته است و همچنان نیز ادامه دارد.
در دنیای امروزی نیز میتوان شاهد استمرار تأثیر حاکمیت بر نهادهای علمی بود. با نگاهی به تاریخ اسلام، میتوان چندین مرکز آموزشی مهم را شناسایی کرد که به طور مستقیم تحت نظارت و حمایت دستگاههای حکومتی شکل گرفتهاند. این گونه مراکز، هرچند گاهی موفقیتهایی نیز کسب کردند، اما پیامدهای نظارت و دخالت حاکمیت در امور علمی اغلب آسیبهایی جدی به استقلال و ماهیت اصیل دانش وارد کرده است.
به عنوان نمونه، دانشگاه یا جامعه الازهر مصر در دوران فاطمیان تأسیس شد. این مؤسسه آموزشی با نگاهی هدفمند و تحت نظارت جدی حکومت ساخته شد و از حمایتهای فراوان حکومتی بهرهمند بود. برنامههای طراحیشده برای آن عمدتاً بر علوم اسلامی متمرکز بودند، بهطوری که اساتید و دانشمندانی که برای تدریس انتخاب میشدند، گزینش دقیقی داشتند. البته بعدها برخی دیگر از دانشها نیز به این مجموعه اضافه شدند، نظیر پزشکی، نجوم و ریاضیات که مرتبط با نیازهای جامعه دینی آن دوران بودند. با این حال، هدف اصلی الازهر همچنان تأمین وجاهت علمی و مشروعیت سیاسی برای حکومت فاطمیان باقی ماند.
مدارس نظامیه، پایگاهی برای پرورش نیروهایی مطابق با نیازهای حکومت
پس از آن، مدارس نظامیه نمونه دیگری از همین نوع نهادها بود. این مدارس با اهدافی مشابه، تحت هدایت حاکمیت شکل گرفتند و نقش مهمی در پرورش نیروهای همسو با حکومت داشتند. فارغالتحصیلان این مدارس معمولاً به مقاماتی مانند قضات یا امامان جماعت منصوب میشدند. مدارس نظامیه را میتوان پایگاهی برای پرورش نیروهایی مطابق با نیازهای حکومت دانست؛ نمونهای از آنچه میتوان «حکمرانی بر علم» نامید، یعنی دخالت دستگاه حاکمیت در جهتدهی به نهادهای علمی.
البته چنین دخالتهایی از دیرباز مورد انتقاد اندیشمندان قرار گرفته است. آنان معتقد بودند که این نوع دخالتها نه تنها به زیان نهاد علم است بلکه شایسته جامعه انسانی هم نیست. با وجود این، حاکمیتها اغلب با مقاومت در برابر این مخالفتها، اقدامات خود را ادامه دادهاند.
اما مفهوم دیگری از حکمرانی وجود دارد که شایسته تأمل بیشتری است: «حکمرانی در علم». این نوع حکمرانی به انتخاب و ترویج علوم سودمند و باارزش تأکید دارد. در متون اسلامی بارها بر اهمیت این نوع نگاه تأکید شده است: تمرکز بر علومی که شایسته یادگیری باشند. روایتهای متعدد از پیامبر اسلام(ص) و امام علی(ع) نیز بیانگر اهمیت شناسایی و آموزش علومی هستند که نفع واقعی داشته باشند.
سؤال اصلی آن است که چه علومی شایسته یادگیریاند؟ این موضوع خود بحثی مفصل و گسترده است. برای مثال، در تاریخ تفکر اسلامی چهار رویکرد برجسته درباره علم وجود دارد:
۱. تقدم شریعت بر علم: در این دیدگاه، علومی ارزشمند قلمداد میشوند که موجب شناخت بهتر شریعت در ابعاد توحید، عقاید، اخلاق و احکام شوند. در گذشته، بسیاری از دانشمندان اسلامی علوم دیگر را بیرون از دایره «علم» تعریف میکردند.
۲. تقدم نیاز بر علم: این رویکرد بر اساس رفع نیازهای انسانی ـ چه فردی و چه اجتماعی ـ شکل گرفته است. بر اساس این دیدگاه، علومی ارزشمند هستند که به رفع نیازهای ذهنی، معرفتی و زیستی بشر کمک کنند.
دیگر رویکردها و جزئیات مربوط به آنها نیز بخش قابل تأملی از اندیشه اسلامی درباره علم را تشکیل میدهند؛ اما آنچه مهمترین نکته است اینکه موضوع حکمرانی در علم همواره نیازمند بازشناسی دقیق بوده تا مسیری همسو با نیازهای واقعی جامعه ترسیم شود.
شرط سوم بر محور معنویت و ارتباط آن با علم قرار دارد. این رویکرد بر اهمیت توجه به علومی تأکید دارد که در نهایت کاربردی و اثرگذار باشند. بررسی متون اولیه و سخنان پیشوایان دینی نیز نشان میدهد که آنان غالباً همین رویکرد را مدنظر داشتند. از دیدگاه آنان، علم باید دارای ضرورت یا فایدهای ملموس باشد؛ موضوعی که در بیانهای مختلف، از جمله نقلقولی از پیامبر اسلام(ص) ذکر شده است.
روایت شده که روزی پیامبر(ص) در مسجد، شاهد گروهی بود که دور یک فرد علامه حلقه زده بودند. وقتی از او پرسیدند این شخص کیست، پاسخ دادند که او داناترین فرد به نسبها، تاریخ عرب جاهلی، جنگهای گذشته و اشعار عرب است. پیامبر در واکنش به این توضیحات فرمود که این نوع دانش، علمی است که اگر کسی آن را نداند، زیانی نخواهد دید و اگر بداند، سودی به او نمیرسد. بر اساس این بیان پیامبر، مشخص میشود که همه علوم ارزش آموختن و صرف وقت را ندارند. تنها علومی باید مورد توجه قرار گیرند که دانستنشان سودمند است و ندانستنشان زیانبخش.
همین نگاه در نامه ۳۱ نهجالبلاغه نیز دیده میشود؛ نامهای که امام علی (ع) خطاب به فرزندش امام حسن نگاشته و آن را به وصیتی حکیمانه و پایهای تبدیل کرده است. امام علی (ع) در این نامه میفرماید که «هیچ خیری در دانشی نیست که منفعتی برای جامعه نداشته باشد». این جمله کلیدی نشان میدهد که ارزش یک علم وابسته به سودمندی آن برای انسانها و جامعه است.
از همین منظر، امام علی(ع) در روایات متعددی علوم بیفایده مانند سحر، جادو و طالعبینی را مورد نکوهش قرار داده است. با بررسی این رویکرد، میتوان نگرش ائمه (ع) را به علوم هر دوره تاریخی تعمیم داد. از این زاویه دید مرحوم مطهری به این نتیجه اشاره میکند که تعریف علم مفید در هر عصر ممکن است متفاوت باشد. مثلاً در دورانی ممکن است علم مکانیک اولویت بیشتری نسبت به علم کلام یا فقه پیدا کند، زیرا با نیازهای زمانه انطباق بیشتری دارد. در چنین حالتی، یادگیری آن حتی ممکن است به یک واجب کفایی تبدیل شود.
ورود نهاد علم به عرصه سیاست میتواند به بهسازی رفتارهای سیاسی منجر شود
از سوی دیگر، موضوع «حکمرانی مبتنی بر علم» نیز اهمیت فوقالعادهای دارد. ورود نهاد علم به عرصه سیاست میتواند به بهسازی رفتارهای سیاسی منجر شود و جوامع را به اهداف اجتماعی و اخلاقیشان نزدیکتر کند. از دیرباز، بحث درباره حاکمیت یکی از مسائل مهم ذهن بشر بوده است؛ اینکه آیا اصولاً حکومت ضروری است یا خیر و اگر بله، چه کسی و با چه شرایطی باید حاکم باشد.
مسلمانان نیز از منظر عقلی و دینی این موضوع را مورد مطالعه قرار دادهاند. اندیشمندانی همچون ماوردی در کتاب «الاحکام السلطانیه» و دیگر نویسندگان مشابه به شکلی جدی به این موضوع پرداختهاند. در فلسفه یونان نیز فیلسوفانی نظیر افلاطون و ارسطو نظریات قابلتوجهی درباره حکومت ارائه کردند. افلاطون برای مثال نظریه «فیلسوف ـ حاکم» را مطرح کرد و تأکید داشت که فقط افراد عالم و فیلسوف شایسته حکمرانی هستند، چرا که آنان بهتر از هرکس دیگر مسائل عمومی را میفهمند و به جامعه سعادت میبخشند.
با توجه به این نظریات، یکی از اهداف مهم حکومت در فلسفه سیاسی، تحقق مفهوم «سعادت» برای جامعه است. برخی فیلسوفان معتقد بودند که حکومت تنها برای ایجاد نظم و امنیت یا مقابله با دشمنان ضرورت ندارد، بلکه باید سطح آگاهی و کیفیت زندگی مردم را نیز ارتقا دهد. اگرچه ممکن است مفهوم سعادت در هر دوره تعریف متفاوتی داشته باشد، اما هدف نهایی، تشکیل فضایی است که آرمانهای انسانی در آن محقق شود.
در بحث حکمرانی مدرن نیز نظریه تفکیک قوا ـ قوه مقننه، مجریه و قضائیه ـ شکل گرفت تا قدرت محدود شود و بین نهادها تقسیم گردد. این تقسیمبندی نهایتاً زمینهساز تولد دموکراسی شد، نظامی که با وجود کاستیهای موجود، هنوز یکی از رویکردهای محبوب در میان جوامع گوناگون به شمار میرود.
دموکراسی مفاهیم مختلفی دارد و من نمیخواهم وارد جزئیات آن شوم. اما یکی از اصول مهم دموکراسی، مشارکت مردم در حاکمیت است که امروزه از آن با عنوان حکمرانی یاد میشود. حکمرانی قلمروی وسیعتر از دولت یا حتی حکومت را شامل میشود. دولت مجموعهای از نهادها و افرادی است که وظیفه اجرای قوانین بر اساس عدالت را بر عهده دارند و شامل رئیس جمهور، وزرا، معاونان و سایر مقامات اجرایی میشود. حکومت نیز چارچوبی است که دولت (بهعنوان قوه مجریه) را همراه با قوای دیگر در بر میگیرد. اما حکمرانی، مفهومی گستردهتر از این دو است؛ بهطوریکه نه تنها دولت و حکومت، بلکه شهروندان، نهادها و مؤسساتی را در بر میگیرد که در اعمال حاکمیت نقشی مؤثر دارند.
علم نقشی کلیدی در تصمیمسازی و تصمیمگیری حکمرانی ایفا میکند
در این دیدگاه، علم نقشی کلیدی در تصمیمسازی و تصمیمگیری حکمرانی ایفا میکند. علم نه تنها زمینهای برای شناخت و تحلیل امور فراهم میآورد، بلکه میتواند بهعنوان معیاری تعیینکننده در تصمیمات و سیاستها به کار گرفته شود. نباید فراموش کرد که نهادهای علمی همچون دانشگاهها و پژوهشگاهها، دقیقاً برای این هدف شکل گرفتهاند که علم را وارد فرآیند حکمرانی کنند.
امام خمینی (ره) نیز بارها به نقش تعیینکننده علم اشاره کرده است. از نظر ایشان، علم عاملی است که میتواند هویت سیاسی یک جامعه را تضمین کند و توانمندیهای آن را ارتقا بخشد. علمی که در اختیار جامعه قرار گیرد، به انسانها امکان حضور فعال در تمام عرصهها و فتح میدانهای مختلف را میدهد.
در دنیای امروز، اهمیت علم و فناوری به مراتب بیشتر از قدرت نظامی است. پیشرفت علمی، نقش کلیدی در تعریف قدرت یک کشور ایفا میکند. امام خمینی (ره) تأکید دارد که علم نباید به حاشیه رانده شود؛ زیرا تنها از طریق علم است که ارتقای حکمرانی ممکن میشود. البته علم بدون وجود دانشمندان معنا و تجسم واقعی ندارد. علم هنگامی به فعلیت میرسد که توسط دانایان آن در جامعه جاری و ساری شود. بنابراین، توجه به علم یعنی احترام و ارج نهادن به عالمان. قرار دادن این افراد در صدر تصمیمگیریهای کلان، راه را برای تصمیماتی مبتنی بر دانش باز میکند.
یکی از سخنان معروف امام درباره علم چنین است که عالم و صاحب علم هیچگاه دچار ضعف و سستی نمیشود. به بیان دیگر، علم نیرویی است که نه تنها فرد بلکه دولت، حکومت و جامعه را نیز قدرتمند میسازد. در این راستا، نکته دیگری مطرح است: انسجام اجتماعی. علم با ایجاد پیوند میان افراد جامعه، انسجام ملی و همدلی را تقویت کرده و به مشروعیت نظام حاکم کمک میکند. در دنیای کنونی، هر حکومتی که فاقد این انسجام باشد، حتی با وجود قدرتهای نظامی یا فناوری پیشرفته، از نظر مشروعیت با چالش مواجه خواهد شد.
بنابراین، حکمرانی علمی جامعه را به سوی همگرایی، اتحاد و انسجام سوق میدهد و از گسستهای اجتماعی جلوگیری میکند. دیدگاه امام خمینی (ره) در این رابطه نیازمند بررسی عمیقتری است، اما به طور خلاصه میتوان گفت که علم نه تنها انسان را توانمندتر میکند بلکه خصایص اخلاقی همچون مروت را نیز در او تقویت میکند؛ ویژگیای که امروز جوامع انسانی به شدت به آن نیازمندند.
منبع:روابط عمومی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی